-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 20:56
دیالوگ: "خیلیا ازم می پرسن اگه بدونم صدامو می شنوی بهت چی میگم .... میگم :" دوستت دارم ... دلم برات تنگ شده و .... مرا به خاطر بسپار " remmeber me 2010 این نقدو چندین ماه پیش گذاشتم بعد به دلایلی حذفش کردم ... برای فیلمی که واقعا دوسش دارم چهارمین بار... از دو شب قبل ، این چهارمین بار است که فیلم bitter...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 اردیبهشت 1391 20:41
hanoozam zendeam o zende boodanam khariast be sag cheshmeye namardome zaval parast
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 دی 1390 20:15
روزهای سختی رو گذروندم... روزهایی که هیچ چی آرومم نمیکرد... روزهایی که فقط نوشتن همدمم بود... گاه شمار این روزهای تلخ قصه ی این پسته... بیست و دوم مهر نگاهت میکنم.چشم هایم ازتو سیر نمی شوند... حالم بهم میخورد از این خیابان های شلوغ که نمیگذارند در آغوش بگیرمت هنوزهم باور ندارم این در کنار هم بودن رو... بین این همه آدم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 دی 1390 20:32
روزی خواهد رسید که در محضر خداوند از ما پرسیده خواهد شد: آن که بر تو تهمت دروغ بست را خواهی بخشید؟ و ما، چه پاسخ خواهیم داد ؟ می بخشیم؟
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 آبان 1390 11:48
برگشتی تا چشم حسودا کور بشه ما از اولشم مال هم بودیم
-
fuck all enemys
دوشنبه 23 آبان 1390 11:11
now you come back
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 آبان 1390 10:55
اعتراف میکنم ... بغض کردم... دستم لرزید..... بغضم ترکید ... اعتراف میکنم... زجه زدم ... زار زدم ... اعتراف میکنم... واسه تو دعا کردم... نذر کردم... اعتراف میکنم منتظره معجزه نشستم ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 آبان 1390 22:28
« خدای من، خدای میسا نبود» دوشنبه، بیست و یکم دی هیچ اتفاقی که مشتاقم کند برای نوشتن نیست. هنوز منتظر تماس میسا هستم و پیش خودم حدسهایی میزنم که برای هر کدام دلیلی دارم امّا تمام جوابهام پیش اونه. چهارشنبه، بیست و سوّم دی امروز صبح میسا زنگ زد و برای شب قرار گذاشت. ساعت 12 شب باید منتظر تلفنش باشم، از صبح تا حالا صد...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 23 مهر 1390 15:02
{داخلی : پنجره باز است .... نسیم ِ اردی بهشت می وزد ... شب از نیمه گذشته ... سکوت ِ ...صدای قدم زدنی از پشت در می آید ...همه خوابیده اند ... اطراف ِ زن از کتاب و کاغذ پاره پر است ... بوی عطر شارمل می دهد ... موهایش بلند است و در باد می رقصد ....صدای ضعیف ِ موسیقی می آید ... آهنگ "تو با منی" از رضا ... چشم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 مهر 1390 22:09
نم نم باران می بارید ....شاهین داشت " سال خون" را فریاد می زد سردم بود...خیلی سرد ... انگار که لخت و عور ایستادم ام در مقابل ِ زمستان .... تکیه دادم و پاهایم را جمع کردم توی شکمم... مثل ِ جنینی که در بطن ِ مادر ، نرم و آرام می آساید و می اندیشد که جهان همین است ... همین قدر کوچک .. همین قدر تاریک ... میان...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 19 مهر 1390 19:44
عشق .....!!!!! خطای فاحش یک فرد ... در تمایز یک آدم معمولی نسبت به بقیه آدم های معمولی !!!! ! بعد اینکه میگن عشق طرف آسمونیه یعنی چی ؟ یعنی خیلی پاکه ؟؟ نه بابا تو هواپیما مُخِش رو زده ....! پی نوشت: نمیدونم چی باید گفت ... الان حوصله هیچ کاری ندارم ... حوصله رفتن ندارم ... حوصله عادت کردن رو ندارم ... حوصله دوست جدید...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 16 مهر 1390 22:43
آخرین بوسه دارم به گریه می کنم و گریه می کنم از تو، به تو، بدون تو، تو! گریه می کنم... تو نیستی! شبیه کلیدی بدون قصر پرسه زدن به تنهایی در «ولیّ عصر» من، سردی نبودن دستی که هیچ وقت... شب، تاکسی، صدای «مهستی» که هیچ وقت... «به من نگا کن واسه ی یه لحظه / نگات به صد تا آسمون می ارزه» باران به شیشه می زند از چشم های من...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 15 مهر 1390 22:51
منو باش ... که فکر می کردم ... تو تا آخرش باهامی ... منو باش .... که با خیالت ... هر نفس ... نفس کشیدم ... منو باش ... که باز به یادت ... دارم اینجا کم میارم ... منو باش ... که توی شعرام ... بازم اسمتو میارم ... تو به من گفتی بذارم برم... تو بهم گفتی عشقم عاقبت نداره.... تو گفتی این چیزا بچه بازیه.... تو گفتی بذارم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 مهر 1390 23:43
شاید دیالوگ خیلی از دخترا من به خاطر تو ... همه چیمو از دست دادم ....! غرورم رو ... که خیلی مهم بود ... و مهم تر از اون ... نجابتم رو ....!!! من روحم رو در اختیار تو گذاشته بودم ... اما تو ... جسمم رو خواستی ....!! باشه عشق من ... من جسمم رو به تو و عشقت فروختم ...!!!!!!!!!! به خودم گفتم : هم خاطراتشو ٬ هم خودشو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 مهر 1390 22:56
تو خودت میدونی چه آرامشی برا من داری... تو میدونی چقدر باهات بهم خوش میگذره ... ولی فقط خدا میدونه چقدر برام عزیزی ولی نمیشه... به خدا نمیشه.... من اون کسی نیستم که تو فکر میکنی... این یه نقابِ ... یه نقش که دارم بازیش میکنم ... و تو نمیدونی ... و فقط خدا میدونه که چقدر از این نقاب متنفرم ... از این نقشی که دارم بازیش...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 2 مهر 1390 16:26
فالگیر گفت : مهره ی مار داری... و خط و خال....! خط های دستت اما تمام به بیراه می روند ...!! دیگه تموم شد ! صبرم رو میگم ! دیگه نمیتونم تظاهر کنم. به چیزی که نیستم. من نمیتونم تظاهر کنم خوبم. نمیتونم تظاهر کنم خوشحالم. نمیتونم تظاهر کنم هیچ غمی ندارم. نمیتونم تظاهر کنم که مهم نیست. که نه ... که نمیخوام.... که دلم تنگ...
-
قسمت من
پنجشنبه 24 شهریور 1390 12:58
اگر روزی کسی را دیدید و دل تان ناخودآگاه لرزید پا روی دل تان نگذارید، چشم هایتان را نبندید و نگذرید، لعنتی ها قسم تان میدهم بی خیالش نشوید.(وبلاگ مطرود) این هم قسمت من است انگار که عشق برایم همیشه گره می خورد با فاجعه.... با روزهای تلخی که عاشقی را به کامم تلخ تر می کند. عشق بیحاصل برایم جمع می شود با بحران های...
-
.............
دوشنبه 20 تیر 1390 16:03
فوت می کنم ! خاموش می کنم ! چیزی گفتی ؟ تولدم مبارک ؟ باشد ! مبارک است لابد ! پس چرا من احساس اش نمی کنم ؟ چیزی کم است اینجا … کیک که هست ، شمع ، کلاه بوقی حتا ! کلاه بوقی را تا جلوی چشمانم پایین کشیده ام تا نبینم که نیستی …. اما هیچ چیزی می بینم جز این ! می خواهی یادآوری کنی که از دیروز تا امروز ، یکسال بزرگتر شده ام...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 15 تیر 1390 15:18
دلم می خواد بنویسم دلم می خواد پررنگ بنویسم نه این جا ...نه به این شکل...دلم می خواد از کسی بنویسم که نیست که نشد که باشه ... اونقدر حرف دارم واسه نوشتن که گمونم تمام کاغذهای دنیا تموم میشه ...دلم می خواد روی کاغذ سپید بنویسم ..با خودکار آبی ...توی سالنامه ام بنویسم ..قاطی پاطی ..طوری که فقط خودم سر در بیارم چی نوشتم...
-
یک شاخه گل سرخ ,لطفا!
چهارشنبه 8 تیر 1390 20:16
باید با هم قرار ملاقاتی بگذاریم ! من و تو ...تنها ,من و تو! در دنج ترین نقطه ی دنیا !پشت ِ دیوار یأس ِمن …زیر ِ پنجره ی اتاق ِ تو ! رو به گسترده ترین افق ِ هستی ! ... می خانه یا کافه ؟ تلخی ِقهوه را ترجیح می دهی یا سیاه مستی ِشراب را ؟ تلخ و سیاه ...تلخ مثل طعم این روزهایم ..سیاه مثل رنگ ِ چشمان او! نترس! عقوبتش پای...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 تیر 1390 15:26
امروز فهمیدم دل بستن به تو یه اشتباه بود مثل بچگی ها که کلی اشتباه داشتم مثل یه غلط دیکته ای یا شیطنت کردن شکستن شیشه ها و۰۰۰۰۰ اما همیشه برای دوباره شروع کردن فرصت هست من دوباره سر خطم اما این بار بدون حضور تو۰۰۰۰۰
-
پاهایم کفایت نمی کنند، شوخی نمی کنم!
چهارشنبه 11 خرداد 1390 22:57
تکیه زده ام به نداشته هایم! می گویم غذا بخورم که چه؟ تلفن ها را به ندرت جواب می دهم، اگر هم جواب بدهم گریه می کنم، آدم های پشت خط را چه به فهمیدن ترس های من؟ گریه کردن دلیل می خواهد که من ندارم! دلم اما مدام می لرزد. تمام اعتماد به نفسم را موریانه جویده است انگار، یا سیل برده! من بی اعتماد به نفس، با این اعصاب خراب و...
-
بی پایِ رفتن- یا عطرت جا مونده پیشم!
سهشنبه 10 خرداد 1390 13:34
وقتی قرار به نبودن میگذاری هر کلمه فاصلهایست. وقتی حرفها فهمیده نمیشوند، نوشتن و حرف زدن بیهودهترین کار دنیاست. من کلمات را فقط برای تو آفریده بودم. وقتی هر کرده و نکردهای مبناییست برای ویران کردن و ویرانی، وقتی همهچیز برعکس چیزی شده که فکر میکردی و هیچچیزی سرجایش نیست، چهکار میشود کرد؟ مثل این است که...
-
....
دوشنبه 2 خرداد 1390 09:51
ساعت سه بار زد بـــــه سرم: دنگ! دنگ! دنگ ! یک مرد... یک فرشته... نه! یک تکه قلب سنگ کـــــــــه رو به روی قصه من ایستاده بود با یک نگاه خسته... و یک خنده قشنگ می گفت عاشقم شده بودی؟! دفـــاع کن با سرنوشت تلخ خودت ـ با خودت! ـ بجنگ می گفت پشت این همه در هیچ چیز نیست جـــــــز سرنوشت، مرگ، غروبی سیاه رنگ من ایستاده...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390 22:04
چشمــــمان بود به آییـــنه و آییـــنه شکست گفته بودند بزرگان که حقیقت تلــــــــخ است آدم از تلخـــــی این تجــــــربه ها می فهـــمد که به زیبـــــــایی آییــــــــنه نباید دل بســــت ناگــــــزیرم که به این فاجـــــــــــعه اقرار کنم: خوابـــــهایی که ندیدم، به حقیقت پیــوست کاری از دست دل سوخته ام ساخته نیست قسمتم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 آبان 1389 21:48
یه بغض تو گلومه ... الان بهش هیچ اجازه ای نمیدم... بذاره چند وقت دیگه ... بی اجازه بترکه ... بترکه تا تمام سلول های وجودم فریاد بزنه و بگه : منو از عشقم جدا نکنین... بترکه و فریاد برنه : من نمیخوام ترکش کنم ... بترکه و فریاد بزنه : اون برام مث اکسیژنه ....نبودش خفه ام میکنه.... خدایا... خدایا .... خدا .... جز تو کسی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 آبان 1389 21:24
دیشب تا سپیده ,کلافه و سر در گم تمام ِ اتاق را قدم می زدم و قدم می زدم ... تمام مدت ِ این شعر شاملو را زمزمه می کردم : " آنکه می گوید دوست ات می دارم ...خنیاگر ِغمگینی ست که آوازش را از دست داده است " از صبح است که انگار کسی دارد توی سرم نجاری می کند .... انگار کسی دارد به دیوارهای مغزم میخ می کوبد ... سرم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 آبان 1389 15:44
سرم را می چسبانم به صندلی و چشم هایم را می گذارم روی هم ... ... خواب دیدم آمده ای ,درخت ِ انار را نشانم می دهی و می گویی :" نگفتم تا سرخ شدن ِ انارها صبر کنی ,باز خواهم گشت ... دیدی آمدم ؟" آخر بی انصاف ! مگر نمی دانی انار ,نشانی ِ عشق می دهد در شعرهای سهراب ؟ مگر نمی دانی انار به گاه ِ خزان ,سرخ می شود و...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 مرداد 1389 17:05
بغض ِ این ترانه با صدای ِ شاهین ... نگاه می کنم از غم به غم که بیشتر است به خیسی ِ چمدانی که عازم ِ سفر است من از نگاه ِ کلاغی که رفت فهمیدم که سرنوشت ِ درختان ِ باغ مان تبر است ... به کودکانه ترین خواب های ِ توی ِ تنت به عشق بازی ِ من با ادامه ی ِ بدنت به هر رگی که زدی و زدم به حس ِ جنون به بچه ای که توام در میان ِ...
-
بی قرارم...
یکشنبه 30 خرداد 1389 22:30
بی قرارم... قلبم مثه یه گنجشگ بارون خورده ,تند تند می زنه... چند روزه ...نمی دونم چند روز...2 یا 3 ...یا بیشتر...نمی دونم... نفس کشیدن واسم شده سخت ترین کار دنیا ..عجیب بند میاد این نفسای لعنتی ... چند روزه که بی قرارتم...خیلی ...هر لحظه احساس می کنم الان ...همین الانه که قلبم از کار بیافته و ...خلاص... ... گلوم تیر...