من و تنهایی

می دانی تنهایی ترس می آورد

من و تنهایی

می دانی تنهایی ترس می آورد

دیالوگ:

"خیلیا ازم می پرسن اگه بدونم صدامو می شنوی بهت چی میگم ....

میگم :" دوستت دارم ... دلم برات تنگ شده و .... مرا به خاطر بسپار " remmeber me 2010

 

 

این نقدو چندین ماه پیش گذاشتم بعد به دلایلی حذفش کردم ... 

برای فیلمی که واقعا دوسش دارم

چهارمین بار...
از دو شب قبل ، این چهارمین بار است که فیلم bitter moon را می بینم .
چند روز پیش ، دیالوگی از این فیلم را جایی خواندم ،خوشم آمد و رفتم فیلم را سفارش دادم وبه گمانم ساعت۲صبح بود که حس کردم مثل هر شب شانه به شانه شدن توی تخت خواب فایده ندارد و حوصله ی کتاب خواندن هم ندارم ، بلند شدم و فیلم گذاشتم ...
و توی تمام مدتی که فیلم پخش می شد مسخ شده بودم ...
آنقدر درگیر ِ لحظه به لحظه اش شدم که اصلا و اصلا نمی توانم نقد کنم ، آنقدر که در این فیلم همه چیز حرفه ای است ، فیلمی که۷۰% آن تعریف و یا نمایش رابطه ی جنـ.سی است و آنقدر این همبـ.ستری ها عمیق است و آنقدر زن در نقش فرو رفته و آنقدر مرد دیالوگ های معرکه ای دارد که آدم بهت زده می شود که دو نفر در یک رابطه ی جنـ.سی تا چه حد می توانند درگیر شوند و روح یکدیگر را تسخیر کنند و یک زن تا چه حد می تواند اثیری باشد ...
تک تک دیالوگ هایی که مرد از همـ.آغوشی اش می گوید ، آنقدر فلسفی و عمیق است که موهای بدنت سیخ می شود وقتی می شنوی و می بینی که چه اسارت ِ عجیبی دارد .
و بعد در یک ناگهان در یک آن ، فیلم دچار ِ برش می شود و مرد به یک سادیسم تبدیل میشود که به نظرم معرکه ترین قسمت فیلم ، همان جایی که زن به خانه برگشته و التماس ِ مرد را می کند که بیرونش نیندازد و به پایش می افتد و لابه لای بوسه های ملتمسش می گرید و مرد مثل ِ کوه یخ ایستاده و آنقدر روانی و سرد شده که اصلا توجهی ندارد که معشوقه اش خودش را به زمین و زمان می زند برای ادامه ی رابطه .
می دانید ؟
من عاشق فیلم هایی هستم که بازیگرانش ، رگه هایی از بیماری های روانی را نشان می دهند ، یعنی دقیقا همانی که در واقعیت است ، چون من معتقدم که هرآدم ِ سالمی ، می تواند یک دیوانه ی زنجیری هم شود ،فقط باید آنقدر از آگاهی پر شود که به پوچی ِ جهان برسد و بعد سادیسم شود ، یکی از فیلم های روان شناختی ِ معرکه ای که من مدت ها درگیرش بودم ،غریزه اصلی 2 است که " شارون استون " در این فیلم برای من معبود ِ بی مثال ِ بازیگری ست ،مخصوصا در صحنه ای که با آن لات ِ سیاه پوست مشغول ِ سـ.کس در یک s//.e//.x home است و روان شناسش – که عاشقش هم هست – از بالای نور گیر ساختمان او را در یک اتاق ِ شلوغ و کثیف می بیند و شارون لبخند عجیبی می زند ،لبخندی آغشته به حس های حسادت ، تحقیر ، برنده شدن و ...
اما در bitter moon از همان برشی که مرد تبدیل شد به یک سادیسمی و از هر راهی برای اذیت و آزار ِ زن استفاده کرد و زن از لذت ِ معـ.شوقه بودن به حقارت ِ طفیلی بودن رسید ، دقیقا از همان جا بود که حس کردم این فیلم ، چیزی فراتر از آن است که بتوان با یک بار دیدن ،آن را فهمید . این فیلم نیاز دادن به چندین بار دیدن و فکر کردن .
به نظر من این فیلم ، تقابل ِ عشق و عادت است . فیلمی که نگاه ِ نو و عمیقی به رابطه ی جنـ.سی دارد ، چیزی که در رابطه های امروز اشتباه عمل می شود و به خصوص در جامعه ای مثل ِ ایران – که مردمش از مشکلات ِ مالی و شخصیتی و حقوقی بسیاری رنج می برند – دو نفر در یک رابطه پس از دوره ای عاشقانه ای با سختی های بسیار با یکدیگر همخانه می شوند – خب به دلیل شرایط ایران ، می بایست ازدواج کنند – و در ابتدای زندگی در اصطلاح هـ.ات می شوند و بعد رفته رفته سرد می شوند ودعواها و جدا خوابیدن ها و خیانت ها و جنگ اعصاب ها و بی توجهی به شکل و ظاهر شروع می شوند و در یک سیر ِ نزولی ِ توجه به عشق ، همه چیز به روز مرگی تبدیل می شود و مثلا وقتی ده سال از زندگی مشترک می گذرد در یاد آوری گذشته همه اش می گویند : گشنگی نکشیدی عاشقی یادت بره ... ای بابا عشق کیلو چنده ؟ ...جوونی کردیم ...
و در اینجاست که عشق به عادت و سـ.کس به وعده های هما.آغوشی ِ کوتاه مدت تبدیل می شود که در پی ِ آن ، زن و مردی که روزگاری ساعت ها در خلسه فرو می رفتند ، بر اثر ِ بی میلی و ار.ضا نشدن ، تبدیل به دو موجود ِ عصبی می شوند که مرد برای فراموشی ِ آن ، حجم ِ کار ِ روزانه اش را چند برابر می کند ویا ممکن است خیانت کند – به هر طریقی که باشد فرقی نمی کند – و زن اگر خیانت نکند ، به سوی ِ خرید و چشم و هم چشمی با دیگران و توجه ِ بیش از حد به فرزندش کشیده می شود و چیزی که این روزها باب شده ، دوستی های اینترنتی زنان و مردان ِ متاهل است . نه در چت کردن که چت روم ها مدتی ست به میدان تور زنی و مخ زنی ِ افراد ِ سطح ِ پایین تبدیل شده که در وبلاگ ها که اکثرا افراد ِ تحصیل کرده آن را می نویسند ، زن ِ خانه دار از روزمرگی هایش و تنهایی می گوید و مرد ِ پرکار از بی توجهی ِ همسرش وبا یکدیگر همدردی می کنند و این گونه است که جامعه ی ما دارد کم کم به سوی تبدیل شدن به یک جامعه ی مجازی سوق می یابد و ما روزبه روز از دست ها ، از بوسـ.ه ها ، از آغوش های واقعی دور و دور تر می شویم وعشق از یادمان می رود و بدا به حال ِ مردمی که عشق را از یاد می برند !
واقعا چند نفر را می شناسید که پس از ده سال زندگی مشترک هنوز یکدیگر را می پرستند ؟
ببینید !
بیایید واقع بین باشیم ، اقلیت را بگذاریم کنار و با چشم باز نگاه کنیم ، چند درصد ِ مردم ، توهم ِ عاشقی را دارند ؟
مسلما جواب خواهید داد : خیلی زیاد !
آیا این یک زنگ ِ خطر نیست برای قشر ِ جوان ؟ آیا با ادامه ی این روند به روزگاری نخواهیم رسید که از عشق جز نامی نماند ؟ آیا جوانان ِ جامعه ی امروزی ایران ، از مشکل ِ تمایل به دیده شدن رنج نمی برند ؟ آیا آنها عاشق می شوند تا دیده شوند ؟
آیا نمی بایست این فیلم را – که به نظر من یک کلاس ِ عشق شناسی است – به جوانان ِ زیر بیست سال نشان داد تا کمی در مورد ِ احساس شان فکر کنند ؟
آیا نمی بایست در دبیرستان – که شخصیت ِ احساسی ِ دانش آموزان در حال ِ به شکل گیری است – به جای توصیه های احمقانه ی مشاوران ِ کم سواد ، از آن ها خواست که چنین فیلم هایی ببیند و نظرشان را بگویند ؟
نظرشان را بگویند تا فردا ، وقتی وارد ِ جامعه می شوند با دیدن ِ اولین جنس ِ مخالف احساس عشق نکنند ، یا وقتی با یک نفر وارد رابطه شدند بدانند که عشق ، مسئولیت در پی دارد و چیزی فراتر از قرارهای زیر باران و بوسـ.ه و آغوش و بـ.ستر و حرف های رمانتیک است .
جوانان ِ امروز ِ جامعه ی ما به کجا می روند ؟ از سکـ.س چه می دانند ؟ از عشق چه می فهمند ؟چند درصد آنها به پارتنر ِ احساسی ِ خود ، احساس ِ تعهد دارند ؟آیا این دون ژوان های امروز ، فردا همان زنان و مردانی نمی شوند که به همسران ِ خود خیانت می کنند ؟
آیا وقت این نرسیده که به نوجوانان ِ خود از عشق و سک.س بگوییم ؟
آیا وقت این نرسیده که به جوانان ِ خود از مسئولیت پذیری بگوییم ؟
آیا وقت این نرسیده که به پدر و مادرانِ خود از عوض شدن جامعه بگوییم ؟
آیا وقت این نرسیده که با چشم های باز زندگی کنیم ؟
در این فیلم ،مرد نمادی ست از قشر ِ به اصطلاح روشنفکر که مدام از چاپ نشدن کتاب هایشان می نالند ولی در واقع حرف ِ نویی برای گفتن ندارد ، کسی که پس از تجربه ی دیوانه وار ِدلدادگی سرانجام پس از مدت ها عزلت به معشوقه اش می رسد و پس از کامیابی در بستر ، رفته رفته سرد می شود چون معتقد است برای ماندگاری یک عشق ، می بایست آن را در اوج تمام کرد زیرا که گذشت ِ زمان به آن ، رنگ ِ تظاهر و تکرار می دهد .
و زن در این فیلم ، همان سرشت ِ غالب و رایج ِ زن است . موجودی که عشق و سـ.کس را با هم می خواهد ، برای طولانی مدت و همیشه عالی . موجودی که حاضر است تحقیر شود ولی دست از عشق ِ افلاطونی اش بر نمی دارد . موجودی که میل دارد به ازدواج و بچه دار شدن و ادامه ی رابطه تا آخر ِ عمر . موجودی که از طنازی و افسونگری برای ایجاد انگیزه در مرد استفاده می کند و کسی که وقتی عاشق می شود تمام ِ آرزو و آینده اش را در وجود ِ مرد می بیند و این معنای عامی ِزن است که حماقت ، صفت ِ سرشتی اوست !
....
فیلم را بینید و اگر گرایش ِ مذهبی و یا اخلاقی ِ شدیدی دارید ،صرف نظر از دیدگاه ِ مذهبی و اخلاقی تان – چون صحنه های جنـ.سی زیادی دارد و به سـ.کس توجه ِ زیادی شده - به آن فکر کنید !
با این نگاه به فیلم فکر کنید که قرار نیست همه چیز آرمانی و اخلاقی باشد ، رابطه ی جنـ.سی غیر اخلاقی نیست ، نحوه ی دست یابی به آن می تواند غیر اخلاقی باشد .
قرار نیست همه ی فیلم های خوب، دم از فلسفه و عرفان و ماورا بزنند و احساسات ِ گم شده ی آدمی !
گاهی برای نشان دادن ِ ارزش ِ خوبی ، باید بدی را به نمایش کشید .
به موضوع ، پیام و دیالوگ های bitter moon فکر کنید و بدانید که مشکل ِ ما این است که خیلی کم فکر می کنیم که اگر فکر کردن را یاد بگیریم ، بی شک ، حال ِ دنیایمان بهتر خواهد شد!


دیالوگ:

۱- هر رابطه ای هر چقدرم که خوب و پاک باشه باز رگه هایی از خیانت و کثافتو داره ( دیالوگ ِ فیلم )