من و تنهایی

می دانی تنهایی ترس می آورد

من و تنهایی

می دانی تنهایی ترس می آورد

قسمت من

اگر روزی کسی را دیدید و دل تان ناخودآگاه لرزید پا روی دل تان نگذارید، چشم هایتان را نبندید و نگذرید، لعنتی ها قسم تان میدهم بی خیالش نشوید.(وبلاگ مطرود) 

 
این هم قسمت من است انگار که عشق برایم همیشه گره می خورد با فاجعه.... با روزهای تلخی که عاشقی را به کامم تلخ تر می کند. عشق بیحاصل برایم جمع می شود با بحران های اجتماعی و دلشوره و دلهره و اشک...

تلخ است کسی را دوست بداری و بعد از اینهمه سال ادعا.... ببینی حتی قادر نیستی به او بفهمانی که دوستش داری....

تلخ است اینکه دستش را گرفتن محال باشد....تلخ است که در مکالمه هایت قادر به کنترل لرزش صدایت نباشی و باز هم او نداند و گمان هم نبرد که لرزش صدایت از اوست...

تلخ است که هر لحظه شب و روز به او فکر کنی و مطمئن باشی که لیاقتش را نداری و باز هم عاشقی دست از سر پر از منطقت برندارد....

تلخ است که هزار نشانه برای امید داری و هزار بهانه برای گفتگو و باز آن حرف به زبانت نمی آید...دوستت دارم... سخت ترین حرف است. این از غرور است؟ از ترس است؟ از چیست؟ احساس می کنم بزرگترین نقطه ضعف هایم رو شده اند....

تلخ است همه چیز این روزها تلخ است. از عاشقی گرفته تا همه چیز.......... 

 

 ....

نظرات 1 + ارسال نظر
aria شنبه 26 شهریور 1390 ساعت 14:25

Delam tang shude vasat ...

jalebe ke joraate address gozashtanam nadari

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد